گریه
نویسنده : Shadmehr::
87/2/10:: 12:58 عصر
بر مزارم گریه کن اشکت
مرا جان میدهد
ناله
هایت بوی عشق و بوی باران میدهد
دست
بر قبرم بکش تا حس کنی مرگ مرا
دست
هایت دردهایم را تسلا میدهد
با
من درمانده و شیدا ُسخن را تازه کن
حرفهایت
طعم شیرین بهاران میدهد

وقت
رفتن لحظه یی برگرد قبرم را ببین
این
نگاه آخرت امید ماندن میدهد
رفتیو
چشمم به دنبال قدمهایت گریست
زخم
های مرده ام را رفتنت جان میدهد
نیست
از من قدرت بوسیدن چشمان تو
باد
میبوسد به جایم ُقلب ایمان میدهد
---------------------------------------------------
بدون عنوان
نویسنده : Shadmehr::
87/2/10:: 11:23 صبح
فریاد بی صدای تو را درک می کنم
مفهوم گفته های تورا درک می کنم
منعت نمی کنم که چرا گریه می کنی
من عمق های های تو را درک می کنم
پشتت شکسته زیر ستم نازنین من
من بار شانه های تو را درک می کنم
همدرد من به درد دل بی کسان قسم
من درد بی دوای تو را درک می کنم
آنجا که با زمین و زمان قهر می کنی
من قهر نابجای تورا درک می کنم
در آن هوای غمزده حالت گرفته بود
هم حال و هم هوای تورا درک می کنم

---------------------------------------------------
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
---------------------------------------------------